مر به درگهت امشب به عشق خواندى و خوانى
كـه هـر كـه سوى تو آيد شفيع او دو جهانى
به يـمـن مـرحـمتت آمدم ز سر به سرايت
تو خـواسـتى به عنايت نوازى ام كه چو جانى
كرامـت از يـم عـشقت گرفته ام همه عمرم
هر آن كه خواست بر او هم كريم دور و زمانى
حديـث عـشـق تـو را با زبان جان بسرايم
چرا كـه خامـه عاشق شكسته است و تو دانى
ز رحمـتـت چه بگويم، ز حكمتت چه سرايم؟
تو كـان فـيـضى و حكمت، مقام بخش جنانى
هر آن كـه بـر سـر كويت سرى زند به تمنا
به عـشـق گـشـتـه منور كه شاه نوررسانى
به شـوق نـوش ز كوثر، سرود ايزدى از جان
كه مـالـكـى تو بر اين يم، چرا كه وارث آنى
شاعر : سید مهدی ایزدی دهکردی
- سه شنبه
- 19
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 5:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید مهدی ایزدی دهکردی
ارسال دیدگاه