• دوشنبه 3 دی 03


شعر مثنوی امام رضا(ع) -( باز شب بود و سكوت و شعر ناب )

5473
5

  باز شب بود و سكوت و شعر ناب
عشق بود و شور بود و التهاب
باز طبع قافيه پرداز من
اين همايون بال تك پرواز من
رفت تا قوسين أو أدني رها
رفت تا بالاي بالا تا خدا
مي طراويد از لبم شهد و عسل
مثنوي بود و رباعي و غزل
موج عشقي بود گويا در سرم
خامه مي رقصيد روي دفترم
مست از صهباي يا هو مي شدم
شاعر چشمان آهو مي شدم
گر چه آن شب طبع من ققنوس بود
در پي خورشيد با فانوس بود
خويش را در خويشتن گم مي كنم
همچو آدم ميل گندم مي كنم
جنت و حور و قصور و سلسبيل
كي حريم دوست را گردد سبيل
با زبان دل سلامش ميكنم
هستي خود را به نامش ميكنم
السلام اي قبله ايمان عشق !
اي امام عاشقان اي جان عشق !
السلام اي مايه تكريم عشق
اي امام واجب التعظيم عشق
السلام اي فرش راهت آفتاب
اي كراماتت به عالم بي حساب
اي مريد درگهت شيخ و شباب
آفتاب حشر در دستت سحاب
اي ز فيض تو همه عالم ختن
قطره ناچيز را دّر عدن
اي به شأنت قدر و شمس و هل أتي
نيست اين الفاظ در مدحت سزا
اي طوافت برتر از هفتاد حج
شب چراغ روشن صبح فرج
اي به پاس صبح زيباي حرم
چشم اختر تا سحر نامد به هم
السلام اي در جلالت بي قرين
با تهي دستان عالم همنشين
گنبد زرد تو خورشيد اميد
مي دهد بر هر دل خسته نويد
خستگان را دستگيري مي كني
بر گدايان هم اميري مي كني
اي سپهر رأفت و بحر كرم
عيسويون چاكران اين حرم
بر سرايت نقش شد اي جان دين
اي غلام در گهت روح الامين
اين سخن نقش است با خط نگين
اُدخُلوها بِسلامٍ  آمِنين
 صبح روشن سينه شب را دريد
موكب شاه خراسان مي رسيد
تا ثريا بزم شادي بود و شور
فاش مي شد سّر يخفي في الصدور
از قدوم تو چراغان نه فلك
كف زند غلمان و مي رقصد ملك
در مديحت نغمه خوان داود شد
سينه مجمر، پر ز عطر عود شد
تا طوافت در خراسان مي كنم
نازها بر حور و غلمان ميكنم
مدح سلطان خراسان ميكنم
دفترم را چون گلستان ميكنم ...

شاعر : محمود قاسمی

  • شنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 12:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران