• سه شنبه 15 آبان 03


شعر ترکیب بند میلاد امام حسن مجتبی(ع) -( خدا به هر که شبی عاشقانه تر داده )

4320
4

خدا به هر که شبی عاشقانه تر داده
دو چشم جاری و اشکی روانه تر داده
زمان خلقت عالم، خدای عشق پسند
به عاشقان جگری پُر زبانه تر داده
کنار سفره اکرام آمدم، دیدم
کریم رزق مرا، دیده گان تَر داده
به نیمه رمضان حق به فاطمه، به علی
ز بوی عشق، شبی جاودانه تر داده
اگر چه نسل امامان حسینی است، خدا
به مجتبی نمکی مادرانه تر داده
شکوه عشق ز لبهای یار می ریزد
رگ گدا شدنم را چه بر می انگیزد
 تو آسمانی و می ریزد از تو بال، فقط
یکی دو بال به مرغ دلم بمال، فقط
و بعد خوب تماشا کن و ببین چطور
در آسمان توام من تمام سال، فقط
تو ریسمان بلند خدایی و من هم
رسیده ام که بگیرم نخی ز شال، فقط
اگر که داشته باشد علی هزار پسر
تویی کریم ترین مرد ایل و آل، فقط
نوشته اند که باشی خدای شاه و گدا
نوشته اند که باشم فقط سؤال، فقط
سپیده سحرم را تو شام تار مکن
مرا به غیر در خانه ات، دچار مکن
کریم! باز کرم کن که باز منتظرم
ببینم از پس پرده تو را به چشم ترم
قلوب منکسر عاشقان که هست، اصلاً
تو احتیاج نداری به بارگاه و حرم
سؤال می کنم از تو، سؤال کن از من
که جز تو خواهش خود پیش دیگری نبرم
طمع به جود تو امری است لاجرم آقا!
یکی دو کیسه بده تا اضافه تر ببرم
به من مگو که بگیر و برو، خداحافظ
من خراب شده چند روزی است، کَرَم
تو مرهمی، تو دوای دل خراب منی
تو میکده، تو بساط می و شراب منی
تو آفریده شدی، تِلوِ کردگار شوی
فرید باشی و خود آفریدگار شوی
من آفریده شدم تا که ریزه خوار شوم
تو آفریده شدی تا که سفره دار شوی
عجیب نیست از این تار و مار دل، زیرا
قرار بود که زیبای روزگار شوی
چقدر پای پیاده به حج سفر کردی
یکی دو مرتبه خوب است تا سوار شوی
شلوغ می شود و راه بند می آید
همین که بر سر کوچه آشکار شوی
خیال می کنم امشب که عابرت شده ام
کنار کوچه نشستی و زائرت شده ام
 به دست توست کلید همه معماها
بیان توست بَری از چرا و امّاها
تو نور ارض و سمایی، تو گوهر عرشی
حقیقت تو کجا و سروده ماها
کنار حومه نشینان شهر بنشین و
بگو زِ آب و هوای محل، بالاها
فتاده پای من از داغتان، هوار زدن
فتاده پای تو آقا، حسابِ فرداها
متابعت بکنند از مزارِ مادرها
اگر ضریح ندارد مزار آقاها
 بقیع در دل خود رازها نهان دارد
همیشه غصهء یک مادر جوان دارد
 کنار ما بنشین، از جفا و کینه بگو
به جای روضه لا یوم، از مدینه بگو
بیا تو شرح بده، ربنای مادر را
از آن دو پای وَرَم دار و پر ز پینه بگو
بگو چه شد زِ رُخِ مادر تو رنگ پرید؟
از آبروی گرانی که شد هزینه بگو
بگو مگر کسی از حال او نبود آگاه
بگو چرا تَرَک افتاده روی سینه؟ بگو
چرا لب از لب خود وا نمی کنی آقا
اقلّاً آه بکش ماه بی قرینه، بگو ...
از آن وقایع کوچه علی خبر دارد؟
نبود جز تو کسی گوشواره بردارد؟

شاعر : حسین قربانچه

  • شنبه
  • 23
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 14:6
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران