شد خزان در جوانی بهارم همدمی غیر از اشکم ندارم
ظلمِ کافر آتشم زد زهر همسر آتشم زد
لیکن از اینها فزونتر داغ مادر آتشم زد
من غریبم...
******
آتش غم زد از دل شراره مثل بابا جگرم شد پاره
در غریبی ناله دارم سر به خاکِ غم گذارم
دارم این دَم بین حجره تشنه لب جان می سپارم
من غریبم...
******
همچون لاله پژ مردن چه سخت است تشنه لب جان سپردن چه سخت است
آه از آن اندوه و غوغا قتلگاه و خیل اَعداء
شد لبش چون چوب خشکی از عطش فرزند زهرا(س)
ای حسین جان
شاعر : حاج امیر عباسی
- یکشنبه
- 24
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 6:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه