خوش داشتند ... ! ( غزلی به غزّه )
زان كربلاي غــزّه ي پرخون ، دگـــر مپرس!
بر دل ، توان نــدارم و از من نظـر مپرس!
گلْ زخم هــاي صـورت طفلان تشنـــه لب
مي داد واضح از ستــم دون ، خبر ، مپرس!
شنگرف خون ز چشمه ي قاف غم آشناست
در روز روشن ، حالت كـوه و كمر مپرس!
آن كس كه بي تفاوت ازين ماجرا گذشت
از او دگـــر ، حكايت خيــــرالبشر مپــرس!
خــــوش داشتند حـرمت مـاه حــرام را !!
اين فصل را گــذر تو همي بيشتر مپرس!
قومي در آرزوي ظفر دست بــر دعاست
قومي براي حادثه چون لال و كر ، مپرس!
حزن و فغان گــــرفته دل داغ ديـــدگـــان
امّـا بـجز حـماسه و غيــرت ، خبر ، مپرس!
ديدي اگــر كه خارْدلي گـرم صحبت است
از لالـــه هاي احمر و خونين ْجگر مپرس!
دادا ز سيل زخم زبـــان سيــــــــه دلان
راز بقا ز خـــامد بــي دادگـــــر مپرس!
شاعر: دادا بیلوردی
سی ام دیماه سال یکهزارو سیصدو هشتاد و هفت
- چهارشنبه
- 2
- شهریور
- 1390
- ساعت
- 22:50
- نوشته شده توسط
- دادا بیلوردی
ارسال دیدگاه