كوير چشم مرا رنگ و بوي باراني
تو پاره تن چشم و چراغ ايراني
مرا كه بنده احسان دستتان هستم
ببر به عرش نگاهت شبي به مهماني
هميشه اوج گرفتم كنار چشمانت
چرا كه حرف دلم را نگفته ميداني
تو بيست و پنج بهار افتخار دادي بر
هواي بينفس اين جهان حيراني
و حال موقع رفتن ميان يك حجره
ترك ترك شدي و با لبان عطشاني
تو اب ميطلبي،اب بر زمين ريزند
چه سخت ميشود اين بيتهاي پاياني
و عصر واقعه تكرار ميشود وقتي
براي فاطمه(س)اين طور روضه ميخواني
((بلند مرتبه شاهي ز صدر زين افتاد
اگر غلط نكنم عرش بر زمين افتاد))
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 16:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه