دلم جز به مهر تو سامان ندارد
دمی زندگی بی تو امکان ندارد
نباشد فقیر آن که بی مال و پول است
فقیر آن که مثل تو سلطان ندارد
میان غم و غربت خود بمیرد
غریبی که شاه خراسان ندارد
نگاهت پر از مهر و لطفت فراگیر
که ربطی به گبر و مسلمان ندارد
شده گنبد تو نگینی به عالم
نگینی که حتی سلیمان ندارد
"قسم" تا به جان جواد تو باشد
دگر احتیاجی به "قرآن" ندارد
سرم روی دامان تو بوده یک عمر
پناهم تویی این که کتمان ندارد
دلم گشته آهوی صحن تو آقا
در اینجا دلم شوق بستان ندارد
مرا کن سگ این حرم تا نگویند
که دربار سلطان نگهبان ندارد
یقیناً که توحید او خدشه دارد
کسی که به لطف تو ایمان ندارد
شاعر : امیر حسین حیدری
- سه شنبه
- 26
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 5:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر حسین حیدری
ارسال دیدگاه