روضه میخونی امشب تنها
شال عزات و دیدم آقا
ناله زدم باچشم گریون
آجرک الله یبن الزهرا
پدرت گوشه ی بستر ، تو جوونی شده پرپر ، شبیه مادر
سینه میزنم شب(روز-شام) شهادت
صاحبِ عزا سرِت سلامت
*
وایِ من از این غمهای تو
خون به دلم از اشکای تو
بس که غریب بود حتی خونش
تحت نظر بود بابای تو
سامرا دل پریشونه ، شده قبرش غریبونه ، میون خونه
بین بسترش دور از مدینه
دست و پا میزد با زهر کینه
******
آب میرسونی مثل سقا
تو به لبای خشک بابا
حرف عطش شد یادِت افتاد
طفل رباب و موج دریا
دیدی می لرزه هی دستاش ، ظرف آب میخوره به لبهاش ، غمه تو چشماش
دیگه ندیدی لبای خونی
نه بزم مِی رو ، نه خیزرونی
شاعر : سعید پاشازاده
- سه شنبه
- 26
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 7:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعید پاشازاده
ارسال دیدگاه