خيز، اى بنده محروم و گنهكار بيا
يك شب اى خفته غفلت زده بيدار بيا
بس شب و روز كه در زير لَحَد خواهى خفت
دَم غنيمت بشمار امشب و بيدار بيا
شب فيض است و در توبه و رحمت باز است
خيز، اى عبد پشيمان و خطاكار بيا
پرده شب كه بود آيت ستّارى من
دور از ديده مردم، به شب تار بيا
اين تويى، بنده آلوده و شرمنده من
اين منم، خالق بخشنده ستّار بيا
مگشا دست نيازت به عطاى دگران
دل به من بسته و بگسسته زاغيار بيا
فرصت از دست مده، مى گذرد اين لحظات
منشين غافل و بى حاصل و بيكار بيا
حسان
- پنج شنبه
- 19
- آذر
- 1388
- ساعت
- 12:39
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه