امــشــب عـزادار شــمــا روح الامــیــن است
حــتــی خـدا هـم در غـم تـو این چنین است
تــو نــالــه ها کردی ولی بیرون نمی رفت
گــویــا کــه ایـن دیوار ها دیــوار چـیـن است
یــا نــه صـــدای ســـاز و آواز اســت انــگــار
ابــن الــرضــا بـر خـاک حـجـره بر زمین است
کــار خــودش را مــی کــنــد زهــر هــلاهــل
از زهــر ام الـفـضـل قـلـبـت آتــشــیــن است
ای نــا بــکــار بــی حــیــا ایـن بـود رسـمـش
مـزد امــامــت بــر شـمـا آیـا هـمـیــن است؟
بـر خـود مـپـیـچ ای آن کـه عـالـم ریزه خوارت
مولا کُشی رسم است رسم مشرکین است
بـر روی بـام خــانــه ات جــسـمــت فــتــاده
تـنـهـا کـبـوتـر ها به جسمت همنشین است
مـولا ظــفــر را هـم کـمـی دریـاب ... دریاب
در جـمـع احـبـاب شـمـا او کـمـتـرین است
-------------------------------------------------------
شاعر : حامد ظفر
- چهارشنبه
- 27
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 8:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حامد ظفر
ارسال دیدگاه