تو دلمه مادر راز نگفته
همش میترسم سرت از نیزه بیفته
حتی اگه من بمیرم
گهوارت و پس میگیرم
آه...جواب خدا رو چی میدن
سر شیرخوارم و بریدن
امون امون ای دل
******
ناله میزنم تا روضه خونِت شم
نشد تو آفتاب پسرم سایه بونِت شم
میدونی از چی میسوزم
تشنه لبی تو هنوزم
آه...روی چادر مادر تو
میریزه خون از حنجر تو
امون امون ای دل
******
سر عموت و کاش دیگه نبینم
آخه خجالت زده ی اُمّ بنینم
رفت برا تو آب بیاره
شد بدنش پاره پاره
آه...سر تو به نی پشت سرِ
سرِ عموی آب آوره
امون امون ای دل
شاعر : سعید پاشازاده
- چهارشنبه
- 27
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 14:4
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعید پاشازاده
ارسال دیدگاه