(به سبک ندیده شهر کوفه)
تو ای آئینه ی من
شكستی و شكستم
ببین بی دستی تو
چه كاری داده دستم
كسی هرگز مرا اینگونه جان بر لب ندیده
غمی هرگز حسینت را نكــرده قد خمیده
مرو عباس من
******
فلك حیران و مات
مـرام و مذهب تو
دهد شرح وفایت
تركهـای لب تو
به دریا تشنه رفتی تشنه تر برگشتی عباس
بمیرم ای گلم لب تشنه پرپـر گشتی عباس
مرو عباس من
******
گر از جـا برنخیزی
بدان كارم تمامست
ببین خیل حـرامی روان سوی خیامست
بود تا فرصتی باقی ز جــا خیز ای برادر
مبادا دست نامحــرم ببندد دست خواهر
مرو عباس من
شاعر : حیدر توکل
- پنج شنبه
- 28
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 7:10
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حیدر توکلی
ارسال دیدگاه