• سه شنبه 15 آبان 03

 اسماعیل شبرنگ

شعر ولادت حضرت زینب(س) -( دلم یک باره از غصه رها شد )

2666
3

دلم یک باره از غصه رها شد
هوای خانۀ دل با صفا شد
 مرا بر سفرۀ زینب نشاندند
 که جانم، مملوّ از نور خدا شد
 برای نوکری درگه تو
 ازل، ذکر لبم « قالو بلی » شد
 شود روزی مسیحای دو عالَم
 هر آنکس در ره تو خاک پا شد
 زمانی تا که بردم نام زینب
 دعاگویم شهید سرجدا شد
 دو عالَم گردی از خاک کف پات
 مرا دریاب ای بانوی خیرات
 خدا را شکر حیران تو هستم
 نمک گیر همان نان تو هستم
 مرا مهمان لطف خویش گردان
 که از اولاد سلمان تو هستم
 تو معنای همه اسلام هستی
 پس اینگونه مسلمان تو هستم
 تمام افتخارم باشد اینکه
 اسیر برکت خوانِ تو هستم
 مکوبی دست ردّ بر سینۀ من
 گدایی از گدایان تو هستم
 بوَد مشق شب عشّاق امشب
 فقط صد مرتبه از نام زینب   
 پَرِ جبریل باشد فرش راهت
 بنا شد آسمانها در پناهت
 نگاهت بر دل ما هم صفا داد
 همان لطف نگاه گاه گاهت
 دلم لرزید وقتی که شنیدم
زدند آتش تمام خیمه گاهت
 وَ یا وقتی به روی تلّ خاکی
 تو دیدی خنجر و حنجر ماهت
 وَ آتش زد سر هجده سواره
به روی نیزه ها قلبِ پُر آهت
 به یک شب داده ای بال و پَرَت را
 ندادی دست دشمن معجرت را
 بیا و حاجت ما را روا کن
 نگاهی زینبی بر این گدا کن
 ببین حال و هوایم غرق غم هاست
 بیا و یک نظر بر حال ما کن
 تو که حلّال صد ها مشکل هستی
گره از کار این دلخسته وا کن
 برای عیدیّ روز ولادت
 تو یا زینب، نصیبم کربلا کن
 تو ای روح دعا، بانو برای
 ظهور یوسف زهرا، دعا کن
 ببین رنگ از رخ نوکر پریده
 چرا؟ چون کربلا را او ندیده

شاعر : اسماعیل شبرنگ

  • پنج شنبه
  • 28
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 16:1
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران