چون ابر نو بهاران ، رفتم خدا نگهدار
نالان و اشک ریزان رفتم خدا نگهدار
چون گنج در خرابه ، ماندی غریب و تنها
ای دخت شاه خوبان ، رفتم خدا نگهدار
هجران چه مشکل اینجاست ، من می روم ، دل اینجاست
ای عمه ات به قربان ، رفتم خدا نگهدار
چون می روم به اجبار اکنون ز پیشت ای گل
تا رفته ام پشیمان ، رفتم خدا نگهدار
در پیش دیده ی من جایت همیشه خالیست
گیرم چنان و پنهان رفتم خدا نگهدار
شیرین زبانیت را کی می کنم فراموش
ای مرغک خوش الحان رفتم خدا نگهدار
بار سفر چون بستم ، با یاد تو نشستم
همراه رنج حران ، رفتم خدا نگهدار
باشد حسان اشکت چون می رود مسافر
گویم به وقت هجران رفتم خدا نگهدار
- شنبه
- 30
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 5:50
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه