اونقدر چشات سرخ شده كه به سختی ما رو میبینی
برا چی رو تو میگیری وقتی بابا رو میبینی
برا غریبیّ حیدر میون این بستر
ز فرط گریه ای مادر شدی چنین لاغر
ای عشق پیغمبر
مادر مادر ، بی تو دلم میگیره
مادر مادر ، زینب برات بمیره
******
به من بگو چرا همش تو از بابا رو میگیری
یواشكی دور از چشاش یه دست به پهلو میگیری
ه اون نگاه مجروحت دل علی بسته
ای بشكنه اون دستی كه دستِ تو بشكسته
ای مادر خسته
مادر مادر ، بی تو دلم میگیره
مادر مادر ، زینب برات بمیره
******
بلند شو و یه بار دیگه چادر تو ببند كمر
بازم به یاد قدیما برا بابا غذا ببر
به باغ عصمت ای مادر تویی تو ریحانه
من التماست كنم با اشك یتیمانه
مرو از این خانه
مادر مادر بی تو دلم میگیره
مادر مادر زینب برات بمیره
شاعر : محمد مهدی روحی
- شنبه
- 30
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 16:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد مهدی روحی
ارسال دیدگاه