یک شعر آیینی ست در دفترچه ی تاریخ؛
بر شانه ی زن های نوغان[1]، سوگواری ها
داغت چه سنگین می شود، وقتی دو چندان است
شرم و سکوت و گریه در آیینه کاری ها
یک مثنوی، اشک است روی چهره ی مشهد:
باید که گل باران شوی شاه خراسانی!
گفتند راه عشق را مشکل توان طی کرد
مهریه بخشیدند در راهت به آسانی[2]
کشف و شهود از گوشه های شهر می تابد؛
از جانب شیخ بهایی، پیر پالان دوز
هر شب کرامت راه می افتد میان صحن
جاری است امضاى تو پای گریه ها هر روز
دیدند تو هم سفره ی درد غلامانی
دیدیم خادم ها به نامت شور می گیرند
با اذن تو حتى زيارتنامه مى خوانند
این سایه ها که در جوارت نور می گیرند
نقل حدیثت[3] عطر شد، در کوچه ها پیچید
عطّار هم برخاست از دیروز نیشابور
با شال سبزت، بغض ها را میزبانی کن
مهمان برایت می رسد از راه های دور
شوق سفر در جاده ها، سوی تو می چرخد
پس السلام ای خاطرات خوب زائرها!
نام تو حسن مطلع دیباچه ى شعر است
پیراهنت انگیزه ی احساس شاعرها...
شاعر : سعیده ثابتی رضویان
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1392
- ساعت
- 5:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سعیده ثابتی رضویان
ارسال دیدگاه