خصلت عشق در این است که هاشا نشود
عشق درّی است که در هر یمی پیدا نشود
بین عشاق سر زلفه سیاهت دعواست
من ندیدم که سر زلفه تو دعوا نشود
سر بازار نشستم که خریدار شوم
بهره من هیچ گلی یوسف زهرا نشود
تجربیات غلامیم به دردم خورده است
هرکسی بنده نشد پیش تو، آقا نشود
من دخیله توام آقا،تو دخیله خود را
گره ای زن که به هیچ وجه دگر وا نشود
این جهان پر ،ز لیلای فریبنده بُوَد
بهره من هیچ کسی غیره تو لیلا نشود
قبل از اینکه لحدم را بگذارند بیا!
قسمتم دیدن رویت بشود یا نشود
تا که تو یوسفی و روی مهت پنهان است
عاشق روی تو هرگز زلیخا نشود
تو دله مرده ی مارا به خدا جان دادی
ورنه هر عیسی مریم که مسیحا نشود
صبح محشر حرام است بهشت برآنکه
محضرت،پیش قد و قامت تو پا نشود
دیدن روی تو کاره منه نا چیز که نیست
دیدن روی مهت قسمت ماها نشود
تا که عمرست بگویم نفست حق آقا
چون بدونه دم تو مرده ای احیا نشود
سالیانی است که بیمار تو ام مهدی جان
درده من جز به ظهور تو مداوا نشود
شاعر : محمدرضا ابراهیمی
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1392
- ساعت
- 5:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمدرضا ابراهیمی
ارسال دیدگاه