محمد از حراء گریان رسیده
تن پاکت عدو، در خون کشیده
خدا داند که چشمِ چرخ گردون
شهیدی مثل تو، عریان ندیده
برادر...! صبر من لبریز باشد
چرا دشمن چنین خونریز باشد؟
الهی کــور گردم تا نبینـم
سرت از مرکبـی آویـز باشد
تمام کربلا را این خبر بود
صدای خواهر تو بی اثر بود
نخاع گردنت را قطع کردند
نمیدانم...که خنجر یا تبر بود...؟؟
شاعر : حیدر عیسایی
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1392
- ساعت
- 5:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حیدر عیسایی
ارسال دیدگاه