نبستم چشمای خیسم رو من به روی تو ای برادر
هلال من از روی نیزه شاهدی حالِ زارِ خواهر
همسفر شد قافله با سنان و حرمله
کو علمدار رشید
موی تو رفته به باد کعب نی ها شد زیاد
از غمت زینب خمید
برادر
نیگام کن ، تاکه نمیرم
میدونی ، بر تو اسیرم
جانم حسین…. برادر
******
نخون قاری از روی نیزه آیه های پاک خدا رو
نمی فهمن مردم اینجا روضه های کرببلا رو
مزد قاری شد تمام با کلوخ از روی بام
شد جبینت لاله گون
رأس تو دیدم گلم سر زدم بر محملم
شد جبینم پر زخون
مثل تو
رو گونم ، جاریه خوناب
به یادت ، نمی خورم آب
جانم حسین…. برادر
شاعر : محمد حسن قمی
- یکشنبه
- 7
- مهر
- 1392
- ساعت
- 16:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد حسن قمی
ارسال دیدگاه