شب نشينان فلك چشم ترش را ديدند
همه شب راز و نياز سحرش را ديدند
تا خدا سير و سفر داشت همه شب وزاشك
غرق در لاله و گل رهگذرش را ديدند
آسمان ديد بودا و قمر شمس شموس
تا كه منظومه شمس و قمرش راديدند
هر زمان رو به خدا كرد درآن خلوت اُنس
او دعا كرد و ملائك اثرش را ديدند
جلوه اش جلوه اي از نور خدا بود و زعرش
همچوخورشيد به سرتاج سرش را ديدند
همه سيراب از اين چشمه رحمت گشتند
سائلان بخشش دُرّ و گهرش را ديدند
روز پرسيدن هرمسئله ازعلم و كمال
پايه دانش و حُسن نظرش را ديدند
عمر او آينه عمر كم زهرا بود
درجواني همه شوق سفرش را ديدند
دود آهش به فلك رفت از آن حجره غم
شعله هاي جگر شعله ورش را ديدند
هر كه پروانه شمع غم او شد هر شب
عرشيان سوختن بال و پرش را ديدند
چون كه شد سايه فكن نخل شهادت آن روز
همه با اشك «وفائي» ثمرش راديدند
----------------------------------------------------------------
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- پنج شنبه
- 11
- مهر
- 1392
- ساعت
- 12:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه