ای غافل از احوال من زار برون آی
از پیله مخمور خود آزار برون آی
کم تهمت ناجا به جفا کاری ما زن
با رشته مهری پی دیدار برون آی
دندان عجب لب نگزان در پی انسان
بینی فقط از کوچه انکار برون آی
چرخ فلک ار کرده مرا یاغی مهرت
هرگز نستاند زمن ای یار برون آی
آواره پی خانه و کاشانه پی توست
ای حادثه از خانه آوار برون آی
خواهم که زنم طبل هویدایی او را
محض عجب ای گمشده این بار برون آی
خاموشم اگر لب نتکانی به حضوری
لطفی کن و با نیت گفتار برون آی
طومار خزان بر دل ما خورده و بشنو
این عمر"بهشتی"است به طومار برون آی
- جمعه
- 1
- مهر
- 1390
- ساعت
- 20:5
- نوشته شده توسط
- حبیب بهشتی
جعفر ابوالفتحی
کلام معصوم است که می فرماید: برگی از درخت نمی افتد مگر اینکه حجت خدا از افتادنش خبر دارد. حال چگونه از احوال مردم بی خبر باشد
پاسخ مدیر کل سایت:
بنده هم با نظر شما موافقم .
از شاعر محترم دعوت می شود که این شعر را اصلاح کنند زیرا در شان مقام رفیع حضرت نمی باشد.
دوستان دیگر اگر نظری دارند درج بفرمایند. شنبه 2 مهر 1390ساعت : 09:32