از همه دل بُریده ام، نشسته ام بپای تو
دوای من وصال تو، وجود من فدای تو
نه لایقم، نه صادقم، به روی ماهت عاشقم
قیامتی بپا کند جمال دلربای تو
ندیده عاشقت شدم، ببینمت چه میشود
مثال سگ نشسته ام، به درگه و سرای تو
بیا ز هجر و دوریت اسیر و مبتلا شدم
اگرچه شاه عالم است، اسیر و مبتلای تو
نگار من بیابیا، قدم بصورتم گذار
خدا کند که بوسه ای زنم به زیر پای تو
گدای درگهت شوم، امیر هر دو عالمم
شهنشه است و مفتخر گدای بی ریای تو
دعا کن ای نگار من بیا بجان زینبت
قبول حیّ حق شود دعای با صفای تو
چه وقت میرسد توهم نقاب دیده بر کَنی
دلم گرفته میکند، بهانهٔ هوای تو
« فقیرم» و سروده ام که با تو درد دل کنم
رسد ز صوت مادحین پیام ما برای تو
- دوشنبه
- 27
- بهمن
- 1399
- ساعت
- 19:17
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مجید قلعه بیگی
ارسال دیدگاه