اى جاده هاى داغ وطن را بياوريد
پروانه هاى باغ، چمن را بياوريد
شبهاى شعر از غم دلهاى اهل بيت
مانند ابر نام دو تن را بياوريد
اى زهرهاى منتظر ظهر تشنگى
روز حسين نيست حسن را بياوريد
او شاهراه دوًم شهر شهادت است
آن زخمى سكوت و سخن را بياوريد
در اوج آه گفت جگر گوش ههاى من،
وقت سفر شده ست كفن را بياوريد
حرفى نمانده است به جز غربت بقيع
ديگر چقدر تير؟ بدن را بياوريد
مولا ، براى اين همه قلب بدون عشق
آن اشكهاى سنگ شكن را بياوريد
تقصير زهر نيست كه مسموم مى كند
با سنگ نام كوزه و زن را بياوريد
در مرز مِهر پاى گذرنامه هايمان
هر سال مُهر سينه زدن را بياوريد
كى مى رسد كه بشكفد اين جمله بر لبت
دوزخ بس است شاعر من را بياوريد
شاعر : علی حیدرزاده
- شنبه
- 13
- مهر
- 1392
- ساعت
- 15:35
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علی حیدرزاده
ارسال دیدگاه