به زهر ربط ندارد اگر جگر می سوخت
درون طشت غروری کنار در می سوخت
میان کوچه عصا بود شانه ی کرمی
که از جسارت شیطان رهگذر می سوخت
شکسته سینه و بازوی کهکشانی که
حسن ترین جهتش ... آه بیشتر می سوخت
چهل حرامی و یک ریسمان و طفلی که
به حال غربت تنهاترین پدر می سوخت
میان این همه هیزم میان این همه دود
چقدر بال ملائک چقدر پر می سوخت
و بغض دشمنی با علی است میدانیم
در و سر و جگر و دامنی اگر می سوخت
شاعر : سید علیرضا شجاع
- شنبه
- 13
- مهر
- 1392
- ساعت
- 16:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید علیرضا شجاع
ارسال دیدگاه