وقت جان دادن لبانش یاد بابا می کند
پیش چشم مادر خود دیده دریا می کند
فاطمه بالا سرش آمد به وقت احتضار
چشم خود را بهر دیدارش کمی وا می کند
چون که سَم آتش به جان پر شرارش می زند
خیمه ای در قلب خود از داغ بر پا می کند
آه و فریادش درون حجره ی دلواپسی
خون دل بر دیده ی بارانی ما می کند
بعد از این عمر پر از محنت امام پر محن
خویش را آماده ی دیدار عقبا می کند
گاه او از یاد زینب دیده اش پر اشک گاه
یاد شام و کوفه از آن داغ عظما می کند
وقت مرگش هم به یاد خیمه های عشق بود
گریه بهر معجر و بر ظلم اعدا می کند
هر که شد مشمول رزق عشق باقر او به حتم
پشت بر جاه و جلال و مُلک دنیا می کند
چنگ بر دامان باقر زن تو ای جویای علم
هر کسی را با نگاه خویش دانا می کند
-------------------------------------------------
شاعر : جعفر ابوالفتحی
- دوشنبه
- 15
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:31
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه