• پنج شنبه 6 دی 03


شعر عید غدیر خم -( هاجر دو قطره اشک... نمی ریزد! فرمان اوست -دوستِ ابراهیم- )

1330

  هاجر دو قطره اشک... نمی ریزد! فرمان اوست -دوستِ ابراهیم-
درگاه او فراتر از این داغ است.دل آن اوست -دوستِ ابراهیم-
او چشمه زیر پای تو جوشانده است، مارا به این دیار خودش خوانده است
حالا جوان شدی و سر و قلبت ،قربان اوست -دوستِ ابراهیم-
من کیستم که اشک بریزم... نه! دست تورا به دست پدر دادم
ای کاش خوانده بود کنیزش را،جان جان اوست -دوستِ ابراهیم-
دلواپس سلامتی ات بودم.یک عمر وقف راحتی ات بودم
شکر خدا که حاصل عمر من،ایمان توست یاورِ ابراهیم!
من سر بلند تر شدم اسماعیل ،وقتی سر بلند تو را دیدم
مادر فدای توست به قربانگاه قربان توست یاورِ ابراهیم!
برگشته اند؟! شکر! چه می بینی؟ این میش سر بریده جواب چیست؟
یعنی خدا شنیده دعایت را ، بی اشک و آه هاجرِ ابراهیم؟!
سبحان رب... چشمه زمزم کو؟ باید وضو گرفت و نمازی خواند
عید است عید معجزه قربان، عید وفا و باورِ ابراهیم
هاجر بخند عید مبارک باد
این هدیه حمید مبارک باد

 

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران