بزم شراب و عترت طــاها خدا چرا
ویرانه ها و دخـــــترزهرا خدا چرا
بازار شام و سنگ و سر و محملی عیان
کوچه به کوچه زینب کبری خداچرا
سرکوچه گرد شام و تنش کربلانشین
خورشید روی نیزه ی اعدا خداچرا
باران سنگ جای خوشامد به میهمان
بیش از بقیه بر سرسقــــا خدا چرا
بوسیده بوسه گاه رسول و بتول را
آن خیزران به تشت مطلا خدا چرا
آن نیمه شب چقدرشبیه به هم شدند
طفل سه ســــاله و سر بابا خدا چرا
آگاه از بلا و قـــــــــــــوانین ابتلا
خون خدا و این همه بلوا خدا چرا
***
جاریست خون سرخ تودرطول عصرها
درسرخـــــــــــنای تنگ شفقها وفجرها
شاعر : صمد علیزاده
- چهارشنبه
- 17
- مهر
- 1392
- ساعت
- 13:17
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
صمد علیزاده
ارسال دیدگاه