ستادم به محضردادار
كه با نمازبشويم زلوح دل زنگار
پس ازاقامه وتكبير گشت لبهايم
بذكربسمله وحمدو سوره گوهربار
شروع حمد نمودم كه درهمان آغاز
به فكرخانه خريدن زدم به شهروديار
به نستعين چو رسيدم به هرمحلّه وكوي
هرآنچه خانه نوبود كردمي ديدار
به مستقيم يكي خانه راپسنديدم
وليك بود برايم خريد آن دشوار
هنوزبود صراط الّذين دردهنم
كه پول،قرض گرفتم زدوستان بسيار
پس ازاداي ولاالضالّين به پول كلان
شدم به محضرشصت وچهارراهسپار
به لفظ قل كه رسيدم نوشتم اين جمله
كه ثبت با سند آمد برابرآخركار
همين كه لفظ احد گشت برلبم جاري
اطاق ها همه شد رنگ ازدرو ديوار
هنوزلفظ صمد را نگفته بودم من
كه شد اساس كشي برفرازدوشم بار
به لم يلد كه رسيدم اساس را چيدم
به هراطاق منظّم چوطلعت دلدار
چه خانه اي كه مرا برد در ولم يولد
به عالمي كه نگنجد به فكريا گفتار
چو درركوع شدم خم به فكرافتادم
كه چند قالي كاشان بيارم ازبازار
به سجده فرش خريدم به خانه آوردم
كه بود هرگل آن همچو باغ عارض يار
چو گفتم اشهد ان لا اله الاّالله
به فكردادن سوراوفتادمي يكبار
به عبده ورسوله تمامي فاميل
شدند وارد كاشانه ام زخوردو كبار
هنوزبردهنم بود نغمه صلوات
كه گشت سينه ام ازشادي وخوشي سرشار
پس ازسلام به ياد نمازافتادم
عجب نمازي، مقبول حضرت دادار
نمازگشت تمام ونه خانه بود نه فرش
من فلك زده بودم دچارآن پندار
روا بود كه به درگاه كردگار كنم
هزارمرتبه ازاين نماز استغفار
شاعر؟؟؟
- پنج شنبه
- 19
- آذر
- 1388
- ساعت
- 12:44
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
ارسال دیدگاه