• جمعه 7 اردیبهشت 03


شعر کربلا -( اين ديده اي كه اشك، روان گشته از برش )

5825
7

اين ديده اي كه اشك، روان گشته از برش
دارد هواي ديدن شش گوشه در سرش
گر يار كند نظري بر غم دلم
من هم كنم نثار، جان در برابرش
آيا شود كه يك شب جمعه به كربلا
مهمان شوم به سفره ي احسان مادرش
من دل خوشم فقط به يك ياحسين خويش
كي مي شود رسم به سراي مطهرش
اميد دارم از سر لطفي به يك نگاه
جان را كنم فدا به رهش، همچو اكبرش
خواهم چو او تشنه بميريم كه ذره اي
حسي كنم ز تشنگي كام اصغرش
اي كاش تذكره ي كربلاي من
امضا شود به دست تواناي دخترش
روزي ما خورده گره با سرشگ و غم
با ياد غصه ي جانسوز خواهرش
آن خواهري كه جان تمامي كائنات
باشد فداي ذره اي از خاك معجرش
اي صاحب كرم كرمي كن كه قسمتم
گردد طواف، دور ضريح برادرش

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 17:1
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران