زیب آغوش نبی ! نوک سنان جای تو نیست
مطبخ و خاک سیه، منزل و مأوای تو نیست
بی حیا آن که نهادت به روی خاک تنور
عرش را مرتبه ی خاک کف پای تو نیست
دیشب ای دوست به مهمانی خولی رفتی
جان من! جای تو در خانه اعدای تو نیست
وآی تا من ز جراحات تو این خاک سیاه
شویم از اشک که این گونه مداوای تو نیست
سایه ی خویش مگیر از سرم ای سرو بلند
که مرا هیچ به سر غیر تماشای تو نیست
در ره دوست گذشتی ز سر و مال و عیال
هیچ کس را به جهان همّت والای تو نیست
نه همین واله و شیدای تو شد خواهر تو
آن دلی کو که چو من واله و شیدای تو نیست
شاعر : صغیر اصفهانی
- پنج شنبه
- 18
- مهر
- 1392
- ساعت
- 5:2
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمّدحسین صغیراصفهانی
ارسال دیدگاه