هر چی شنیدید و گریه کردید ، من با چشمای خودم دیدم
از پای نیزه ها با نگاهم ، رگ های حسین و بوسیدم
با چشم خودم دیدم قاری روی نیزه ها رو
با چشم خودم دیدم اشک چشای عمه ها رو
با چشم خودم دیدم تاول پای بچه ها رو
با دیدن یه صحنه ، رباب دوباره جون داد
وقتی سر شیرخواره ، از روی نیزه افتاد
ناله ی دم آخر ، (سلام بر حسین بی سر)3
******
لحظه لحظه ی آخر عمرم ، یاد دستای علمدارم
یاد اون لحظه ای می افتم ، دختری داد زد: آخ گوشوارم
با چشم خودم دیدم گوشواره ها رو می کشیدن
با چشم خودم دیدم هی بچه ها می لرزیدن
با چشم خودم دیدم به گریمون می خندیدن
روضه های عاشورا ، درسته بی حسابه
اوج روضه ی ما شد ، سه ساله و خرابه
ناله ی دم آخر ، (سلام بر حسین بی سر)3
******
دیدم روی نیزه طلوع ، خورشید آسمون زهرا
دیدم دیدار یه یتیم و ، با رگ های خونی بابا
با چشم خودم دیدم چشمای خیس لاله ها رو
با چشم خودم دیدم که میزدن آلاله ها رو
با چشم خودم دیدم خنده های حرمله ها رو
آی شیعه ها یه عمره ، تو ذهنم این سؤاله
چند مرد جنگی دور ، یه دختر سه ساله
ناله ی دم آخر ، (سلام بر حسین بی سر)
شاعر : حمید رمی
- شنبه
- 20
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:33
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه