• سه شنبه 4 دی 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر حضرت مسلم بن عقیل(ع) -( الا کوفه ای شهر بی دردها )

1875

الا کوفه ای شهر بی دردها
گرفتار بیدادِ نامردها
به پشت تو بار همه ننگ ها
همه بی وفایی و نیرنگ ها
بود تا صف حشر بر دامنت
به محراب، ننگ علی کشتنت
عجب میهماندار مسلم شدی
شب بی کسی یار مسلم شدی
از آن کو به کو با منت جنگ بود
که جرم علی دوستی سنگ بود
لبم تشنه بود و تنم خسته بود
در خانه ها بر رویم بسته بود
چه نامرد بودند نامردها
چه بی درد بودند بی دردها
همین ننگشان بس که در این دیار
به مسلم، زنی گشت مردانه یار
زنی بین نامردها مرد بود
به زهرا در این شهر همدرد بود
نبود این جنایت ز تو باورم
که دستم ببندی ببرّی سرم
گذشت آنچه آمد به روز و شبم
نفس های آخر بود بر لبم
خداحافظ ای پایتخت علی
گواه شب و روز سخت علی
خداحافظ ای شهر نیرنگ ها
خداحافظ ای کوچه ها، سنگ ها
خداحافظ ای قتلگاه علی
شریک غم و سوز و آه علی
خداحافظ ای اشک ها آه ها
خداحافظ ای نخل ها چاه ها
خداحافظ ای طوعه! بین همه
جزای تو با حضرت فاطمه
خداحافظ ای میزبان شبم
گواه شب و گریه ی یاربم
خداحافظ ای هر دو فرزند من
دو قربانی من دو دلبند من
خداحافظِ گریه و سوزتان
نماز شب و روزه ی روزتان
خداحافظ ای نازنین دخترم
کجایی به دامن بگیری سرم
اگر نیست دامان من جای تو
پس از این حسین است بابای تو
بود بر لبم آخرین زمزمه
خداحافظ ای یوسف فاطمه
خداحافظِ نغمه ی یاربت
بگو تا حلالم کند زینبت
الا کوفه! این سنگ، این فرق من
بزن هر چه داری، به زینب نزن
علی هر چه آمد ز تو بر سرش
بیا و تلافی کن از دخترش
مبادا در اطراف او صف زنند
به قتل عزیز دلش کف زنند
در این جا چو آل علی پا نهند
مبادا به آنان تصدّق دهند
به قصر تو زینب اگر پا نهاد
مده چوب را دست ابن زیاد
به مهمان ستم داشتن خوب نیست
لب خشک را طاقت چوب نیست
مرا درد و رنج و غم عالم است
که فریاد آن بر لب «میثم» است

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

  • سه شنبه
  • 23
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 5:53
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران