با دل پرشراره ام ديده ی پر ستاره ام
تشنه لب بی كس و غريب روی دارالعماره ام
بی قرارم كسی را ندارم
برای حسين غصه دارم
سرآمد دگر انتظارم
شدم من/ پريشان/ ميا كوفه ای حسين جان
يابن الزهرا يا حسين جان 3
كن حذر از سفر حسين كوفه بيعت شكسته است
شمر دون وعده داده و در كمينت نشسته است
می فروشند به چند سكه و زر
به شيطان، عزيز پيمبر
شوی تو بدون برادر
زند دست تقدير/ به دست طفل تو زنجير
يابن الزهرا ياحسين جان 3
خورده ام من فريب اين ديده های پر ابرشان
ياحسين وحشيانه است شيوه ی قتل صبرشان
نقشه دارند برای سر تو
برای رگ حنجر تو
برای دل خواهر تو
غريبانه خسته/ شوی تو سينه شكسته
يابن الزهرا يا حسين جان 3
شاعر : رضا تاجیک
- یکشنبه
- 28
- شهریور
- 1395
- ساعت
- 9:58
- نوشته شده توسط
- feiz
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه