• جمعه 28 اردیبهشت 03


شعر شهادت حضرت علی اکبر(ع) -( بسوخت آخر جگــــــــرم، بگو تو با من سخنی )

1949
2

بسوخت آخر جگــــــــرم، بگو تو با من سخنی
دریـــــــــــــــغ منما پسرم، چرا دلم می شکنی
چو اکبرم رفته ز هوش، منم سرا پا همه گوش
مگر از آن لعل خموش، رســـــد بگوشم سخنی
تو صید خونین دهنی، طپـــــیده در خون بدنی
تــــــــــــــــو میوۀ قلب منی، عقیق سرخ یمنی
مخور غــم ای لال عُذار، خزان ندارد بتو کار
همیشه حُسن تـــــــــــو بهار، گل بهشت عَدَنی
بباغ خلقت گل من، بـــــــــــزندگی حاصل من
ز داغ همچون دل من، چـــــــراغ بیت الحَزنی
بریز اشک از بصرم، که رفت عطشان پسرم
همه توئی در نظرم، همیشه در قـــــــلب منی
کند فغان طبع حسان، که بر لـــــــب آب روان
ترا بلب آمده جان، تو تشنه دور از وطـــــــنی
(پسرم، پسرم شده خونجگرم(2))

  • پنج شنبه
  • 25
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:15
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران