نه آن طاقت که برگردم تنت بر جای بگذارم
نه قوت که جسمت را ز روی خاک بردارم
الا ای مونس تنهائیم در بین دشمن ها
چگونه در میان دشمنان تنها بگذارم
مخور غم گر قیامت متصل گردید بر سجده
که پیش تیر دشمن من رکوعش را به جا آرم
تو بعد از من نماندی تا تنم از خاک برداری
مرا مهلت نباشد تا تو را بر خاک بسپارم
اگر تا صبح محشر در کنارت کشته ات باشم
به هر زحمت هزاران بار جای اشک خون بارم
جراحات تنت آنقدر بسیارند ، عباسم
که ممکن نیست زخمت را بشویم یا که بشمارم
چنان بی تو به چشمم ملک هستی تیره گردیده
که گویی روز روشن آسمان را دود پنداریم
الهی میثم دلخسته ام اشک مرا خون کن
که شرح این مصیبت را به خون دیده بنگارم
- جمعه
- 26
- مهر
- 1392
- ساعت
- 6:35
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه