دلبر اهل ولا در عالمین نامش عباس و دلش عشق حسین
زادة آزادة اُم البنین ثانی حیدر امیرالمؤمنین
معدن لطف خدا فضل کرم آنکه باشد غیرت الله حرم
رفت اما اذن جنگیدن نداشت لحظه ای فرصت به رزمیدن نداشت
دستهایش همچو مولا بسته بود وقت رفتن ناله اش پیوسته بود
گفت یا رب آبروی داری نما ساقی این دشت را یاری نما
ساقی کوثر بود بابای من آب در خیمه نیارم وای ِ من
من نمی گویم چه شد در علقمه ناگهان آمد صدای فاطمه
روی خاک مشک ودست بود
پاره پاره چشم آن سرمست بود
- جمعه
- 26
- مهر
- 1392
- ساعت
- 6:52
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه