• جمعه 2 آذر 03

 مهدی نظری

شعر مدح امام هادی(ع) -( نام تورا در دفتر خاتم نوشتند )

2827

نام تورا در دفتر خاتم نوشتند
هادي نسل حضرت آدم نوشتند
ما راه و رسم نوكري را برگزيديم
چونكه شمارارهبر عالم نوشتند
يك قطره از مدح تورا كه ثبت كردند
ديدند بالاتر زصدها،يم نوشتند
هر كس كه از نام شما يك بار دم زد
نام ورا مداح عيسي دم نوشتند
جزو ارادتمندهاي روضه تو
شكرخداكه نام ماراهم نوشتند
خوشبخت آنهايند كه مست تو هستند
بدبخت آنهايي كه از تو كم نوشتند
از داغ مظلوميتت آقاي عالم
چشمان ماراچشمه زمزم نوشتند
نام تورا پروردگارت گفته هادي
چون در كرامت مثل بابايت جوادي
قطعاً مسيحاهم به فرمان توباشد
پاي كلاس درس عرفان تو باشد
ذكر دعاي جامعه زيباست اما
زيباترش اينكه در ايوان تو باشد
پاي دعاي جامعه مي خواهم آقا
ابواب ايمان وا به امان تو باشد
بايك نگاهت صاحب ملك زمين است
آنكس كه يك لحظه پريشان تو باشد
وقتي محالّ معرفت الله هستي
 بايد همه عالم سر خوان تو باشد
حتي مسيحي ها ارادت بر تو دارند
اين هم زالطاف فراوان تو باشد
آقا سلاطين جهان را بنده كردي
با يك نگاهت بردگان را زنده كردي
شكر خدا يك عمر دستم را گرفتي
درس كرامت از خود بابا گرفتي
اينكه دو عالم روضه خوان غربت توست
ارثي ست كه از غربت مولا گرفتي
بايك دمت ارض وسمارا زنده كردي
 تو گوي سبقت از دم عيسا گرفتي
ياد رقيه كرده اي آن لحظه اي كه
در اوج غربت در خرابه جاگرفتي
 وقتي تورابردند در خان الصعاليك
روضه براي زينب كبري گرفتي
درزير پايت آسمان از جاش پاشد
از بركت تو سامرا عرش خداشد
نامت علي بود وغريبي را چشيدي
بارغم وغربت بدوش خود كشيدي
صحن وسراي خاكي ات اين را به من گفت
بعداز شهادت هم تو روز خوش نديدي
آقا شنيدم روضه خوان ياس بودي
باروضه هاي مادرت زهرا خميدي؟
ابن الرضايي كه علي بوده ست نامت
در كوچه ها آيا تو هم طعنه شنيدي؟
آيادر باغ تو را آتش كشيدند؟
آيا تو هم از دست اين مردم بريدي؟
آيا طناب افتاد دور گردن تو؟
قطعاَ در آتش همسر خود را نديدي
با اينكه تو جان داده اي ازظلم وكينه
اما امان از روضه شهر مدينه
آتش بروي ياس ونيلوفر كشيدند
شعله به باغ سبز پيغمبر كشيدند
در جنت الاعلي پيمبر روضه خوان شد
وقتي قباله از كف مادر كشيدند
قلب تمام عرشيان شد پاره پاره
شمشير ها را تاكه بر حيدر كشيدند
ديگر ملائك لانه هار ا ترك كردند
از بعد زهرا از مدينه پر كشيدند
چندي گذشت ودر دل گودال خونين
بر روي عشق فاطمه خنجر كشيدند
وقتي سربابا بروي نيزه ها رفت
از دخترن بي پدر معجر كشيدند
بابا زروي نيزه صدها مست مي ديد
بر صورت اطفال جاي دست مي ديد

شاعر : مهدی نظری

  • شنبه
  • 27
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:55
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران