• یکشنبه 16 اردیبهشت 03


شعر مدح امام علی(ع) -( غزلیات قدیمی شما از اول )

3643
2

غزلیات قدیمی شما از اول
عشق بوده ست كه با دست خدا از اول
خِشت خشتِ همه را با بركاتِ نفسش
پایِ خاكستر خود كرده بنا از اول
آسمان عطر نفس های تو را دارد ای
قُوَت بالِ كبوتر شده ها از اول
تاری از معجزه ی سبز توسل بوده ست
بین چشمانِ تو و این دلِ ما از اول
نفسی دلهره و ثانیه ای دلتنگی
كار عاشق همه این بوده چرا از اول
چون پریشانِ پریشانِ نگاهت شده ایم
یا علی گرد و غبارِ سر راهت شده ایم
سر و كار همه عالم به درت می افتد
آسمان تا به زمین زیرِ پرت می افتد
هر چه حُسن است كنار حَسَناتت كم روست
مثل پائیز به پای هُنَرت می افتد
روزیِ چشم یتیمی كه ندارد جز تو
از لبِ كیسۀ نانِ سحرت می افتد
تا كه شمشیر بگیری نَفَسِ بی جرأت
از شُكوهِ غضب شعله ورت می افتد
ظرف یك یا دو سه تا پلك زدن بی تردید
سر دَه ها نفر از دور و برت می افتد
ای ابَر مَردِ همیشه، نفست طوفانی
اسدالله تویی فاتح هر میدانی
سویِ چشم پدر و قِصّه ی پیراهن، تو
سردی آتش نَمرود و گل و گلشن، تو
نغمه ی حنجره یِ بی مثل داوودی
راز پوشیده شده در تپش بودن، تو
رَدِ پایت همه جا مثل خدا آمده است
آسمان تا كفِ دریا همه جا قطعاً، تو
بی تو تاریكی محض است نیاید نوری
سَحَر خلقتی و آینه ی روشن، تو
آب ها خاك شد و اصل درختان پوسید
سطری از خلقت تو باز به پایان نرسید
سر این دست، تو خورشیدِ درخشان شده ای
مثلِ نوری همه جا فَتّ و فراوان شده ای
بهترین دغدغه ی چشم محمد مولا
جانِ پیغمبری و حضرت جانان شده ای
آیه ها پشتِ سر هم به طواف آمده اند
ظهر شد قبلۀ عرفانیِ ایمان شده ای
سر این خاكِ عطش بارِ پُر از بی تابی
فصل لبریز گل و نغمه ی باران شده ای
«ها علیٌّ بَشَرٌّ كَیفَ بَشَر» را گفتند
یعنی از قدرتِ فهم همه پنهان شده ای
ماهی كوچك دریایِ توام یا حیدر
صد و ده مرتبه شیدایِ توام یا حیدر
از ازل سروری و تا به ابد سرداری
تو قضا و قدری، هر چه مُقَدَر داری
تشنگی هایِ مرا دستِ كریمت كافی ست
ساقیِ حوض تویی باده و ساغر داری
خضر هم بی مدد لطف شما گمراه است
وای از آن روز كه چشم از دلِ من برداری
ما كجا جرأت مستیِ نگاهت وقتی
میثم و قنبر و سلمان و ابوذر داری
طعم غربت نرسد در نمك زندگی ات
تا زمانی كه در این خانه تو كوثر داری
خانه ای گفتم و تا پشتِ دَر ِ خانه دلم
پَر زد و سوخت به یكباره غریبانه دلم
گفت باید كه تو ای حضرت آقا اول
صبر را ترجمه باشی تو به دنیا اول
تو بمان و تو بمان و تو بمان و تو بمان
ای كه مظلومیِ تو هست در اینجا اول
دخترم پایِ غمت سینه سپر خواهد كرد
هر چه درد است در آن سینه شود جا اول
هر كه از راه رسد در وسط یك كوچه
تو كه نَه فاطمه را می زند اما اول
می روم پشتِ سرم آه شوی آب شوی
بعدِ من می رود از دستِ تو زهرا اول
ربع یك قرن سكوت از لبِ تو می بارد
ای غریبانه ترین گریۀ شب یا اول
شخص مُفرد كه تو مظلوم دو عالم هستی
پدر فاطمیه، صبحِ مُحَرَم هستی

شاعر : علیرضا لک

  • یکشنبه
  • 28
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 15:8
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران