فروزندۀ بزم جان ها علی (ع)
امیر و بزرگ جهان ها علی (ع)
به بی انتها ملک پروردگار
امام تمام زمان ها علی (ع)
زداغ محبت بدل های پاک
زده نقش و دارد نشان ها علی (ع)
به هر جا که جمعند مردان حق
در آن جاست ورد زبان ها علی (ع)
به افلاک، افلاکیان را همه
بود نَقل و نُقل بیان ها علی (ع)
همه آفرینش پر از نام اوست
زمین ها علی آسمان ها علی (ع)
فروزندۀ دین به عماق کفر
بهار آفرین در خزان ها علی (ع)
از آن است چرخ و فلک را نظام
که بنوشته بر کهکشان ها علی (ع)
به بستان نظم و به گلزار نثر
بود حاصل باغبان ها علی (ع)
به میدان مردی و مردانگی
بود نعره قهرمان ها علی (ع)
در آن جا که نتوان برد وهم راه
توان داده بر ناتوان ها علی (ع)
خدا راست دست و ندارم عجب
که بخشد به تن ها روان ها علی (ع)
چه گویم به وصفش که بالاتر است
مقامش زوصف و گمان ها علی (ع)
خدا را محاط است امام محیط
بود در زمان و مکان ها علی (ع)
جهان را چه گنجایش جود اوست
که بخشد بجودی جهان ها علی (ع)
به بزمی که تنها چراغش دل است
بود نکتۀ نکته دان ها علی (ع)
به باغی که جان چار دیوار اوست
بود حاصل باغبان ها علی (ع)
دل من چه لایق که بسپارمش
که دل برده از دل ستان ها علی (ع)
همه داستانهای قرآن بخوان
بود روح این داستان ها علی (ع)
کسی را که خالق بود مدح گو
چه گویند مخلوق در وصف او
علی (ع) ای که نشناختت جز خدا
علی (ع) ای تو را جان هستی فدا
علی (ع) ای به شهر قدم آفتاب
علی (ع) ای به ملک عدم رهنما
علی (ع) ای به پایت جبین وجود
علی (ع) ای به دستت خدا را لِوا
علی (ع) ای کرم کرده بر خصم خویش
علی (ع) ای ستم دیده از آشنا
علی (ع) ای وجودت همه عدل محض
علی (ع) ای جمالت همه حق نما
ندانم که هستی که هستی بگو
که هستی که نشناخت هستی تو را؟
که هستی که دشمن امیدش بتواست؟
که سهتی که کردی به قاتل عطا؟
تو کی آمدی در کجا زیستی؟
تو کی بوده ای بوده ای در کجا؟
کجا جبرئیل از تو آموخت درس؟
کجا با تو میکال شد آشنا؟
که بودی تو ای ابتدای نهان؟
که هستی توای مرد بی انتها؟
که هستی تو ای اولیا را پدر؟
که هستی تو ای رهبر انبیاء؟
که هستی تو ای دل به عشقت اسیر؟
که هستی تو ای جان به شوقت رها؟
که هستی تو ای راز پنهان حق؟
که هستی تو ای جلوۀ کبریا؟
که هستی تو ای داور کائنات؟
که هستی تو ای یاور مصطفی؟
که هستی تو ای جامه های سخن
به قّدِ رسایت همه نارسا؟
خدا خوانمت یا بشر گویمت؟
چه گویم که نارفته باشم خطا؟
بزانو در آمد زبان و قلم
بگو کیستم تا بخوانم تو را
بگو کیستی ای سپهر کرم
بگو کیستی ای محیط سخا
تو هستی علی (ع) آن که نشناختتت
کسی جز خدا و رسول خدا
تو هستی علی (ع) آن که حق ساخته
به انگشترت آیه انمّا
مرا گشته مدح تو آوای دل
نخوانم اگر مدحتت، وای دل
تو از هر نبّی و وصی برتری
تو در جسم خود جان پیغمبری (ص)
تو با سرور انبیاء همدمی
تو بر مادر اولیا همسری
توحید را ظاهری و باطنی
تو اسلام را اول و آخری
تو اسرار دادار را مخزنی
تو بر شهر علم محمّد (ص) دری
تو بر زخم جان خوش ترین مرهمی
تو در ملک دل برترین رهبری
تو در موج بحر بلا ساحلی
تو بر کشتی آرزو لنگری
تو بر ساکنان فلک حاکمی
تو بر بی کسان زمین یاوری
تو مولود پاکیزۀ کعبه ای
تو مقتول، در خانۀ داوری
تو پیش از نزول کتاب خدا
کتاب خدا را همه از بری
تو نیران و فردوس را قاسمی
تو روز جزا ساقی کوثری
تو بعد از خدا و روسل خدا
زهر بهتر و برتری برتری
همه عبد فرمان، تو فرمانده ای
همه دیگرانند و تو دیگری
همه سایه اند و توئی آفتاب
همه ذره تو مهر جان پروری
تو سلمان و مقداد پروده ای
تو مولای عماری و بوذری
در آنجا که جز دل ندارد رهی
تو در موج دل ها بهین دلبری
در آنجا که خلوتگه کبریاست
تو با جلوه، حسن، روشنگری
بباغی که جان چار دیوار اوست
تو بر شاخۀ آرزوها بری
به سوزی که از سینه خیزد به عرش
تو هم آب هستی و هم آذری
به روز از دم تیغ با حَمله ای
شکافندۀ قلب صد لشگری
به شب در خم کوچه های خموش
بخلق تهی دست نان آوری
به هر سو که رو کردم ای ماه من
جمال تو شد مشعل راه من
علی (ع) ای زمخلوق و خالق مدام
به شخص شخیصت درود و سلام
علی (ع) ای به کویت خلایق مقیم
علی (ع) ای به قُرب خدایت مقام
علی (ع) ای کلامت روان کلیم
علی (ع) ای کلیمت فدای کلام
علی (ع) ای همه اولیا را امیر
علی (ع) ای همه اتقیاء را امام
علی (ع) ای گدای درت مرد و زن
علی (ع) ای فقیر درت خاص و عام
علی (ع) ای نبی را در شهر علم
علی (ع) ای خدا را فروغ مدام
علی (ع) ای که گاه نزول بلا
رسول خدا از تو میبرد نام
ثنای تو کار فلک روز و شب
مدیح تو شغل ملک صبح و شام
زفیض تو ارض و سما را حیات
به یمن تو چرخ و فلک را نظام
به دام تو دلها سراسر اسیر
به جام تو جان ها همه تشنه کام
به مهر تو باید رکوع و سجود
به حّب تو زیبد قعود و قیام
صفا از تو آورد سعی و صفا
شرف از تو بگرفت بیت الحرام
خدا گفته وصف تو با افتخار
نبی برده نام تو با احترام
سرور دو گیتی بلای دو کون
برای محبت حلال و حرام
سرودیم و خواندیم و گفتیم لیک
نکردیم سطری زوصفت تمام
به هر وسی هستی نمودیم روی
به هر جای عالم نهادیم گام
جمال تو دیدیم در هر نظر
حضور تو بودیم در هر مقام
صفای تو می داد بر دل فروغ
شمیم تو می گشت عطر مشام
به پروردگار توانای پاک
به ارواح پیغمبران کرام
به فرقان احمد، به ایمان تو
به زهرای اطهر علیها سلام
به جسم حسین و به جان حسن
به کلثوم و زینب به آن نه امام
به فریاد رزمندگان احد
که با خونشان حق بود مستدام
که بی مهر تو طاعت و بندگی
بود روز محشر سرافکندگی
علی (ع) ای به پای تو سر داشتن
مرا بهتر از جان به برداشتن
علی (ع) ای که خاک درت را سزد
زعطر جنان دوست تر داشتن
علی (ع) ای که باید به تیغ غمت
سر و دست و جان را سپر داشتن
علی (ع) ای که بر قنبرت کوچک است
بزرگی به جن و بشر داشتن
علی (ع) ای که نتوان همه کائنات
به وصف تو سطری زبر داشتن
علی (ع) ای که بوده است فخر رسل
به وصف تو در لب گهر داشتن
مرا کوه آتش گرفتن به بر
مرا سیل خون در بصر داشتن
مرا تیغ دشمن به سر داشتن
شب تیره از برق آه درون
به محفل چراغ سحر داشتن
به دست خسان چشم و دل دوختن
زاشک و زخون سیم و زر داشتن
فتادن به دریای جوشان تیر
تلاطم به قعر سقر داشتن
در آغاز بی مادری اشک سرخ
به رخ در عزای پدر داشتن
به دریا، دم جان سپردن زدور
به حسرت به کشتی نظر داشتن
به دام ستمگر همانند صبر
زتیر بلا بال و پر داشتن
شب تیره بی رهنما پای لنگ
دوان سیر کوه و کمر داشتن
به آتش چو آهن همی سوختن
به گردن چو هیزم تبر داشتن
همه کوه ها را کشیدن به دوش
همه تیغ ها بر جگر داشتن
همه لحظه ها تن زآتش افروختن
همه عمر بر جان شرر داشتن
از آن به که یک لحظه دست ولا
زدامان مهر تو بر داشتن
من و دل بریدن زمهر علی (ع)
من و دیده سوی دگر داشتن
طرفدار حق را نشاید به دل
سخن های باطل اثر داشتن
به کوری دشمن علی (ع) دوستم
بود مهر او در رگ و پوستم
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- دوشنبه
- 29
- مهر
- 1392
- ساعت
- 5:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه