با تو آن عهدی که بستم یاعلی
بر سر آن عهد هستم یاعلی
گنج عالم گر نهد دستم قضا
کی نهم مهرت ز دستم یاعلی
می نشانم بیرق عشقت به مهر
ذرّه ای هرچند پستم یاعلی
تا که عشقت بر دل و جانم نشست
از همه عشقی گسستم یاعلی
از خم و جام ولایت تا ابد
مستِ مستم مستِ مستم یاعلی
ساغر چشم ترا تا دیده ام
مِی پرستم مِی پرستم یاعلی
تا که دیدم چشم عالم بین تو
از دو عالم دیده بستم یاعلی
تکیه بر تخت جلالت کرده ام
تا که بر راهت نشستم یاعلی
باغ جنّت بی رخت کمتر ز خار
با رخت از عَدْن رَستم یاعلی
ساغر رضوان به زاهد واگذار
از خُمت باده پرستم یاعلی
طَرفةُ العینی به حورا ننگرم
من ز چشمت طَرف بستم یاعلی
ساغرت را سر کشیدم، سرکِشم
در سرم ساغر شکستم یاعلی
لَستُ اَدری ما هُوَ شُربُ المُدام
مست و سرمست اَلستم یاعلی
تا نلغزد پای من ای پایمرد
از کرم برگیر دستم یاعلی
حمدلله از مُهَنَّد تیغ تو
قلب دشمن را بخَستم یاعلی
تیغ دشمن کُش مگیر از دست من
تا بگویم ناز شستم یاعلی
این (نگین) را زینبی کن از کرم
خاکِ چار و پنج و شصتم یاعلی
- دوشنبه
- 8
- شهریور
- 1400
- ساعت
- 21:40
- نوشته شده توسط
- یوسف اکبری
- شاعر:
-
مختار وطن پرست
ارسال دیدگاه