• سه شنبه 4 دی 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر عصر عاشورا -( پیكر قرآن، نشان تیرهاست )

2265
4

پیكر قرآن، نشان تیرهاست
آیه آیه، طعمه ی شمشیرهاست
جسم پاك یوسفی در خون و خاك
مثل قلب پیر كنعان، چاك چاك
یك گل خونین و هفتاد و دو داغ
تشنه كام افتاده در دامان باغ
برگ های خشكش از خون، تر شده
غنچه روی سینه اش پرپر شده
سنگ دشمن، درّ نایاب من است
تشنگی، شیرین ترین آب من است
كاش تا بازم فدایی آورم
بود هفتاد و دو یار دیگرم
كاش صدها عون و جعفر داشتم
قاسم و عباس و اكبر داشتم
كاش می دادی مرا، صد طفل شیر
تا سپر می شد گلوشان پیش تیر
این من و این شعله ی تاب و تبم
این بیابان گرد كویت، زینبم
عهد بستم با تو تا پای سرم
رخ كند تقدیم سیلی، دخترم
حكم كن؛ فرمان تو، نور است نور
تا گذارم چهره بر خاك تنور
دوست دارم پیش چشم زینبم
چوب دشمن بوسه گیرد از لبم
ای ملائک، رو در این هامون کنید
شمر را از قتلگه بیرون کنید
ای عزیز فاطمه دادی بزن
آخر ای مظلوم ، فریادی بزن
چاره خصم بد آیین کن، حسین
لب گشا، یک لحظه نفرین کن حسین
ای یم رحمت نمی از ابر تو
ای دو صد ایوب مات صبر تو
چشم هستی بر تو خون بارد حسین
صبر هم اندازه ای دارد حسین
گرده باغ لاله ات خار و خس است
عترتت در بین دشمن بی کس است
قلب دریا سوخته چون حنجرت
از صدای آب آب دخترت
پیکرت آغشته با خون دل است
طره ات در پنجه های قاتل است
یا ز دست قاتلت خنجر بگیر
یا ره گودال بر مادر بگیر
کربلا، این رسم مهمانداری است؟
از گلوی میهمان، خون جاری است
ای جفا جوی ستمگر، آسمان
کار خود را کردی آخر، آسمان؟!
با تو گفتم چرخ بازیگر نگرد
با تو گفتم آسمان، دیگر نگرد
دیدی آخر فتنه ها انگیختند
بر زمین، خون خدا را ریختند
تیغ قاتل زین جنایت خون گریست
من نمی دانم که زهرا چون گریست
مانده در نای گلو آوای من
وای من ای وای من ای وای من
کربلا دریایی از خون آمده
شمر از گودال بیرون آمده
قرص خورشید است در پیراهنش
می چکد خون خدا از دامنش
آن سر ببریده گویی دم به دم
می خورد لب های عطشانش به هم
ریزد از چشمان خون ریزش گلاب
زیر لب آهسته گوید آب آب

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 4:47
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران