برای آخرین شبه پیشت نشستم
دلم رو به چادر تو باز گره بستم
از اون روزی که
مادرم زهرا موند پشت در
مادری کردی واسم خواهر
میگیره جونم رو این اشکات
گریه نکن جان برادر
از اول روز خوشی ندیدی خواهرم
روضه خونه علی و حسن و مادرم
زینب پریشون مضطرم
نکن گریه که دل خونم
پریشونی پریشونم
بمیرم من برات زینب
علمدار خیمه های من تویی فردا
میمونی با نامحرما غریب وتنها
یادت باشه که گلی و بین دشت خاری
نکنی خواهر بی قراری
معجرارو محکم ببندی
گوشواره هارو دربیاری
میسپارم دست تو گلهای آلالمو
میسپارم دست تو دختر سه سالمو
میسپارم به خطبه هات نالمو
شده ذکرم فقط امشب
خدا صبرت بده زینب
بمیرم من برات زینب
شاعر : موسی علیمرادی
- شنبه
- 15
- مهر
- 1396
- ساعت
- 16:40
- نوشته شده توسط
- ایدافیض
- شاعر:
-
موسی علیمرادی
ارسال دیدگاه