دیدند چگونه دل ز علی اکبرش برید
دل از برادرش یل آب آورش برید
در پشت خیمه گریه کنان شاه کربلا
دیدند چگونه دل ز علی اصغرش برید
پا در رکاب و وقت وداع با مخدرات
دیدند حسین چگونه دل از دخترش برید
دیدند میان عرصه ی میدان ز خستگی
ریحانه ی رسول خدا آخرش برید
وقتی ز روی مرکب خود بر زمین فتاد
حیوان صفت رسید و به نیزه پرش برید
با تیر و تیغ و دشنه و شمشیر و کعب نی
هرکس رسید و تکه ای از پیکرش برید
ارباب بود و گودی گودال و تیغ تیز
الشمر جالس... نفس مادرش برید(۱)
از پای خود برای بریدن کمک گرفت
از گیسویش گرفت و نهایت سرش برید
ای وای من که در دل شب ساربان پست
انگشت را به نیت انگشترش برید
***
وفتی سرش به نیزه شروع کرد خواندن
آیاتی از کتاب خدا خواهرش برید
شاعر : علیرضا خاکساری
- پنج شنبه
- 2
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:53
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا خاکساری
ارسال دیدگاه