هوا گرفت، زمین و زمان مکدّر شد
و عمق فاجعه با خاک و خون برابر شد
و آن حقیقت تلخی که پیش از آمدنش
در آسمان خداوند شد مقدّر... شد
نماز خواند وَ شن های بایر آن دشت
به بوی "حیّ علی..." تا ابد معطّر شد
نماز خواند وَ با آن نماز خونینش
پیام واقعه ی سرخ طفّ رساتر شد
چه ارباً ارباً تلخی... که پاره پاره تنش
در آن زمان که نَه! تا قرن ها مکرّر شد
تمام شد... نَه ... این تازه اول کار است
زنی رسید وَ چشمان کربلا تر شد
زنی که دست به پهلو گرفته آمده است
سلام مادر پهلو شکسته! ... بهتر شد-
-که آمدی ... که مرا همره خودت ببری
که با حضور تو این لحظه با صفاتر شد
صدا بزن: ولدی یا بُنَیّ یا ولدی!
صدا بزن پسری را که ظهر بی سر شد
صدا بزن که جهان از خجالت آب شود
که با لبان ترک خورده... تشنه پرپر شد
و باز هم پسرت را بگیر در آغوش
اگر چه یک شبه در خاک و خون شناور شد
شاعر : مطهره عباسیان
- پنج شنبه
- 2
- آبان
- 1392
- ساعت
- 5:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مطهره عباسیان
ارسال دیدگاه