• دوشنبه 3 دی 03


شعر روز و عصر عاشورا -( رفته صبر از کَفَم این حال نمی‌فهمم چیست )

3206
1

رفته صبر از کَفَم این حال نمی‌فهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمی‌فهمم چیست
در سرم هست از او طرح سری خون‌آلود
من که نقاشی و تمثال نمی‌فهمم چیست
درکَم از اوست همین قدر که شد ذبحِ عظیم
باقی روضۀ گودال نمی‌فهمم چیست
کشتن تشنۀ زخمی عمل سختی نیست
بر سرش این همه جنجال نمی‌فهمم چیست!
سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟
بسمل کَنده پر و بال نمی‌فهمم چیست
نحر این سر که خودش جایزه دارد، دیگر
غارتِ خیمه و اموال نمی‌فهمم چیست
زره و خوود و سپر باز هم ارزش دارد
غارتِ چادر اطفال نمی‌فهمم چیست!!!
بین گودال و شلوغیش تنش خُرد شده
نعل آوردن و پامال نمی‌فهمم چیست

شاعر : محمد رسولی

  • پنج شنبه
  • 2
  • آبان
  • 1392
  • ساعت
  • 5:26
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران