فقط نه صبحِ من از ابرهای تار پُر است
گلویِ جاده هم از بُغضِ انتظار پُر است
بیا كه زردیِ پائیز بـا تو بی معـناست
چرا كه عهدِ تو از سبزیِ بـهار پُر است
اگر كه دفترت از خاطراتِ من خالیست
میانِ دفترِ مـن از تو یـادگار پُـر است
بـه خـاك های مسیرت نگاه كـن گاهی
كه زیرِ هر قدمت قلبِ بی قرار پُـر است
مـگیر خُرده اگر مُنتَصب شدیـم به تـو
چرا كه دور و برِ گُل همیشه خار پُـر است
مـرا برای خودت كـن به خَلق وا مگذار
دلِ خرابِ مـن از دستِ روزگار پُـر است
بـرای جـدِّ تو كـم گـریه می كنم آقـا
ز بـسكه آینۀ قلبـم از غُـبار پُـر است
چـگونه یـادِ تو از خـاطرم گُـذر نكنـد
كه لحظه لحظه ام از لطفِ بی شمار پُر است
پـس از دعـایِ فـرج كربلاست حاجتِ ما
و در سرِ همه سـودایِ آن مـزار پُـر است
شاعر : محمد علی بیابانی
- جمعه
- 3
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد علی بیابانی
ارسال دیدگاه