زخمیترین مسافرِ کرببلا شدی
بعد از سه روز بیکفنی، بوریا شدی
دیگر کسی شبیه تو پیدا نمیشود
ذبحِ عظیم بودی و خون خدا شدی
بسکه تمامِ پیکر تو زخم دیده است
با تیر و نیزهها، چه قَدَر آشنا شدی
رأس تو روی نی، وَ تنت زير آفتاب
ای پارهپارهتن چه قَدَر نخنما شدی
ای نخنماترین بدن زیر آفتاب
همسطحِ این زمین پُر از نینوا شدی
خولی تو را برای تنور انتخاب کرد
باور نمیکنم که تو از من جدا شدی
وقتی صدای نالهی زهرا بلند شد
هم من به غم، وَ هم تو به غم مبتلا شدی
قرآن مخوان برادرم از روی نیزهها
اسباب گریهی حرم کبریا شدی
شاعر : رضا باقریان
- یکشنبه
- 5
- آبان
- 1392
- ساعت
- 4:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا باقریان
ارسال دیدگاه