کم کم می رسه از دل صحرا و ره دور
یک لشکری از خورشید و ماه و پری و حور
ماهی مثه عباسه ، نگهبان حریمش
همراه خودش داره ، علی نور علی نور
پیغمبرش علی اکبر ، آب آورش شاگرد حیدر
پشت سر این قافله ، یه دنیا دل هست
عباس علی و فاطمه اش ، بی بی رقیه است
وای ، اعوذ بالله من الکرببلا
******
اینجا چاره ی درد همه بیچاره میشه
گوشواره ها غارت میشه گوشها پاره میشه
دل ها همه سنگه ، کسی هم فکر رباب نیست
بعد عمو عباس ، غارت گهواره میشه
می گیرن از زینب برادر ، می دزدن از بچه ها معجر
میشه پر از تیر و سنان ، پیکر اکبر
تیر سه شعبه میزنن ، گلوی اصغر
وای ، اعوذ بالله من الکرببلا
شاعر : میثم میرزایی
- یکشنبه
- 5
- آبان
- 1392
- ساعت
- 13:38
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
میثم میرزایی
ارسال دیدگاه