خواهم چو گُل به خاك رهت پرپرم کنند
یعنی نثـار خـاک ره رهبـرم کنند
کـردم دعـا که کـوفه نیـائی و کوفیان
باخنده خـون به جان ودل مضطرم کنند
این مردمان که در پی نیرنگ و حیله اند
هـرگز گمـان مـدار دگر باورم کنند
سنگین دلان کـوفه برآننـد تا به سنگ
مثل کبـوتـران شکستـه پرم کنند
آتش به جای سنگ اگر بر سرم زننــد
بگـذار زیـر پـای تو خاکسترم کنند
تشنه لبــم ولی تو دعـا کن که تشنه کام
قـربـانی گلـوی علی اصغـرم کنند
نذر تو کـرده ام سر خود را، دگر چه غم
با خنجـر بـرهنـه اگر بی سرم کنند
شهد شهـادتی که بود روزیم، ز عـرش
آماده گشتـه انـد که در ساغرم کنند
می گفت و می گریست «وفائی» که اهلبیت
ای کـاش التفـات بـه چشم ترم کنند
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- دوشنبه
- 6
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:32
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه