یک قافله از نور فراتر
از منظر آب روشنا تر
یک قافله بیدارتر از صبح
از هر چه طلوع باصفاتر
یک قافله برگزیده ای که
در زمرۀ عشق مصطفاتر
آنقدر رها شده ز هستی
از زلف نسیم هم رها تر
یک قافله در مسیر قبله
اما جهتش قبله نما تر
هفتاد و دو جام در کف دست
از یکدگرند مبتلا تر
رؤیاتر از آنچه خواب دیدند
اما به حقیقت آشنا تر
یک قافله از قبیلۀ لا
یک قافله از عالم بالا
یک قافله آیه های تطهیر
مصداق شرابهم طهورا
یک قافله بالاتر از عیسی
یک قافله مریم و صفورا
یک قافله از تبار مجنون
یک قافله از دیار لیلا
یک قافلۀ پر از اجابت
مانوس تر از نماز شب ها
یک قافله از مهریۀ آب
یک قافله بچه های زهرا
یک قافله غنچه های تشنه
یک قافله دور و بر سقا
این قافله آمد و اذان داد
این قافله در نماز جان داد
این قافله را پیاده کرد و
یک یک به ملائکه نشان داد
نیت که نمود عرش لرزید
تکبیر که گفت عشق جان داد
جنات و هر آنچه در بهشت است
بر قاطبه فرشتگان داد
دیدند که سر به سجده برد و
هفتاد و دو سر به آسمان داد
آنگاه نشست و گریه کرد و
هی آب به دست کودکان داد
پس دست تمام کودکان را
در دست عموی مهربان داد
فرمود شما فصل بهارید
پس گریه برای هم ببارید
فرمود خیام کودکان را
در بین خیام ما گذارید
دور و بر خیمه خار صحراست
باید همه جا لاله بکارید
عباس پناه همۀ ماست
باید به عمو پنا آرید
پس غصه برای چیست وقتی
تا کوفه و شام عمه دارید
جان من و جان این سه ساله
تنهاش مبادا بگذارید
شاعر : رحمان نوازنی
- دوشنبه
- 6
- آبان
- 1392
- ساعت
- 7:45
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رحمان نوازنی
ارسال دیدگاه